شیخ عبدالکریم حائری: نمیخواهم باعث ریخته شدن خون بیگناهان باشم

شیخ عبدالکریم حائری: نمیخواهم باعث ریخته شدن خون بیگناهان باشم

مهاجرت‌های مکرر شیخ عبدالکریم حائری از این شهر به آن شهر و از ایران به عراق و بالعکس، نشان از آن داشت که وضع موجود را نمی‌پسندید و به دنبال استقرار آرمان‌های اصیلش می‌گشت. آرمان او خوشبختی ایران و جامعه ایرانی بود. او دنبال راهی می‌گشت تا مردم ایران را از بدبختی مادی و معنوی برهاند. آرمان او آن بود که کمونیسم و ایسم‌های دیگر، تهدیدی برای فکر و عقیده مردم ایجاد نکند. روشنفکران غرب‌زده نتوانند با شعارهای عوام‌فریب و نشان دادن برخی چهره‌های دلربا از غرب، مردم مسلمان این کشور را بفریبند و او را از باورهای اصیل و اعتقادات راسخش جدا کنند. او در این اندیشه بود که چنان پایگاه قوی و محکمی ایجاد نماید تا هر استعمارگری چشم طمع به مخازن و منابع کشور ندوزد و با لطایف الحیل به صید و غارت ثروت‌های مادی و انسانی او اقدام نکند. شیخ مؤسس بحران‌های عصر خویش را با گوشت و پوستش لمس می‌کرد و علت آن بحران‌ها را فقدان پایگاه قوی و کارآمد دینی می‌دانست. این پایگاه می‌توانست هم به صورت ایجابی و هم به صورت سلبی نقش‌آفرین باشد. به عبارت دیگر وجود یک بنیان و پایه قوی برآمده از دین بر اساس نظر شیخ مؤسس، علاوه بر جامعه‌سازی و تربیت کادر مدیریت جامعه و تنظیم حیات انسان‌ها بر پایه مبانی الهی، از بروز و ظهور بحران‌ها جلوگیری می‌کرد.

شیخ مؤسس در برابر بیشتر وقایع سیاسی روز، موضع خاصی اتخاذ نکرد، زیرا احتمالا موضع‌گیری‌های اینگونه را علاوه بر اینکه بی‌ثمر می‌دانست، آن را اقدامی سطحی و روبنایی تلقی می‌کرد که اعتبار شخص موضع‌گیرنده مخصوصا از طبقه عالمان و حافظان پایگاه دین در کشور را زیر سؤال می‌برد و او را از حیّز انتفاع در اقدامات بعدی ساقط می‌کرد. اینگونه بود که خود را وارد جریانات سیاسی روز نکرد و له یا علیه آنان موضعی نگرفت.

شیخ مؤسس در وضعیت فعلی زمانه‌اش، امور را در دست خودهای‌ها نمی‌دانست و دیگران ازجمله قدرت‌های بزرگ را صحنه‌گردان و نقش‌آفرین اتفاقات ایران برمی‌شمرد. او درباره جریانات مشروطه گفته بود: «من در مسائلی که آگاهی ندارم به هیچ‌وجه دخالت نمی‌کنم و ازآنجایی‌که ایران کشور ضعیفی است و پیوسته تحت فشار و استعمار کشورهای قدرتمندی چون روس و انگلیس می‌باشد امکان دارد سیاست‌ها و خطوط سیاسی که در ایران وجود دارد از سوی این قدرت‌های استعماری ترسیم شده باشد و کسانی که در سیاست دخالت می‌کنند امکان دارد ملعبه دست این قدرت‌ها بوده و ناآگاهانه آب به آسیاب دشمن بریزند. من اگر در کشور فرانسه و انگلیس و روس بودم مسلما در سیاست دخالت می‌کردم چون خطوط سیاسی در آنجا روشن بوده و از جایی دیگر این جریانات تحمیل نمی‌شود؛ بنابراین دخالت خود را در سیاست مقدور نمی‌بینم. گذشته از این دخالت من در سیاست، مستلزم درگیری و خونریزی است و من حاضر نیستم که باعث شوم خون بیگناهان ریخته شود» (فیاضی، 1378: 79-78). در همین زمینه در خاطرات صدر الاشراف پیرامون ملاقات او با شیخ مؤسس در سال 1307 آمده است: «بخاطر دارم از اوضاع وقت به طوری گریه می‌کرد که مثل باران اشک می‌بارید و گفت انگلیس‌ها حلقوم اسلام و مسلمین را گرفته‌اند و تا آن را خفه نکنند، دست‌بردار نیستند» (صدرالاشراف، 1364: 293). گریه شیخ مؤسس برای از دست رفتن آرمان‌ها بود و بحران‌هایی که ملت را هر روز بیشتر از پیش می‌آزرد و ضعیف می‌کرد.

او باید طرحی در می‌انداخت تا به صورت ریشه‌ای و اساسی این وضعیت را برکَنَد و از بیخ و بن آن را نوبنیاد سازد؛ بنیادی بر اساس آموزه‌های وحیانی و پی‌ریزی پایه‌های قوی و نیرومند تا در سال‌ها و دهه‌ها و سده‌های آینده با آگاهی مردم و رشدیافتگی آنان بتوان میوه آن را چید. با محقق شدن طرح او، دیگر خطرهای بزرگ ایران را تهدید نمی‌کرد و در صورت تهدید، به بحران تبدیل نمی‌شد. کمونیسم، استعمار و روشنفکران ازخودبیگانه حتی حضورشان دیگر تهدید به شمار نمی‌آمد. به نظر می‌رسد او در اندیشه تربیت کسانی بود که بتوانند با استفاده از قدرت و کارآمدی دین و تهذیب و تعلیم، در ساختن جامعه از آنان استفاده کند. انجام امر حکومت‌داری و اداره زندگی مردم از دیدگاه وی اگرچه به شخص خاصی اختصاص نداشت، اما تنها از توان افراد مقتدر مبسوط الید برمی‌آمد و بدون وجود آنان، نظام معیشتی جامعه و مردم دچار اختلال و هرج‌ومرج خواهد شد. این تنها راه نجات ایران از تباهی بود.


حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی آیت الله موسس صد سالگی حوزه صدسالگی حوزه حوزه قم حوزه علمیه
هم‌رسانی

مطالب مرتبط
نظر شما